حصارنای

نالم زدل چو نای من اندر حصارنای پستی گرفت همت من زین بلند جای

حصارنای

نالم زدل چو نای من اندر حصارنای پستی گرفت همت من زین بلند جای

فیض محمد خان ( فیضو خو )

فیض محمد خان ( فیضو خو )

تاریخچه جنبش محمد خان ولد حسین خان قوم سعدی چهاردسته قره باغ قرار ذیل است

یکی دیگر از جنبش سیاسی هزارستان در سال 1927 ه در قرن 17و18 فیض محمد خان ولد حسین خان چهاردسته قره باغ غزنی بوده که در اصطلاح عرفی ومحلی بنام پیضوخو ولد حسین خو معروف است و مخته ی که بنام آن خوانده شده ظاهرا زبان حال خواهرش را بیان می کند

مخته چنین است :

پیضو سونی شاکو رفته

بلدی تیرو دارو رفته

امیر غرق خون مه

سردار عطا خون مه

بیرار غرق خون مه

پیضو سونی قرباغ موره

بلدی شیرو قیماغ موره

پشت پیضو شوه شده

قوه ی پیضو میده شده

شاباش پیضو خون مه

امیر غرق خون مه

سردار آتا خون مه

امیر غرق خون مه

پیضو ره دست بسته برده

از گیرنا مردا برده

بالای برج او زوکده

پیضو خو کشته شده

با خاک خون شسته شده

شاباش پیضو خون مه

امیر غرق خون مه

اسپ پیضو تاخته میه

خون پیضو ریخته میه

گلکومامی کاله بوده

اسپ پیضو اله بوده

شاباش پیضو خون مه

امیر غرق خون مه

سردار آتا خون مه

امیر غرق خون مه

نهال دست شانده بوده

اسپ پیضو کنده بوده

شاباش پیضو خون مه

امیر غرق خون مه

سردار آتا خون مه

امیر غرق خون مه

اسپ پیضو تخته میه

خون پبضو رخته میه

زیمینی ده ایوه منده

بلدی لالی ریزه

اسبی بیری بیوه منده

قیرون پیضو خان مه

امیر غرق خون مه

سردار اتا خون مه  

آنچه از روایت بزرگان ، موسفیدان و مادران پیچه سفید روایت می شود وظاهراً این روایت سینه به سینه نقل شده و بما آمده است. فیض محمد خان آدم سرکش مغرور و دلیر و دارای اری و جهه سیاسی بوده است

از نظر ریخت و اسکلت بدنی درشت اندام ، قوی هیکل ، بلند قامت دارای فراست و مردانگی خاص بوده که وی را از باقی خوانین عصر خویش چه در طایفه هزاره چه در قوم پشتون متمایز می نمود سر بزرگ چشم گود و نافذ، ریش بزی ، سینه فراخ ، بازوان ستبر و قدرت عجیب قلبی را برای او توسیف می کند تا انجای که میگوید وقتیکه او را کشتند دستگاه قلب او را قفه سینه برون اوردند در حالیکه هنوز جان داشت بالای سنگ قرار داد و همه هیأت حاکمه حاضر در صحنه از دیدن آن وحشت نمودند و بعد آن را در کلاه خود فیض محمد خان گذاشت کلاه را پر نمود و قلب فیض محمد خان ضرب المثل عام و خاص مردم کشور ما میباشد .

فیض محمد خان را آدم لجوج وسخت کش و ناشکند تعریف می کنند و نیز پداران مان میگوید که وقت در آخرین لحضه مقاومت فیض محمد خان در حالیکه تنها مانده بود در منطقه گاو مرده مشرف به قریه شاکو جایگاه کوهستانی او دستگیر گردیده بود و تمام قوا با تفنگ دست و پاه مقاومت می کرد تا انجایکه چشم او را حدیقه بیرون کردند بند های دست پای او را جدا کردند ، گوش و بینی او را قطع کردند مقابله می نمود حاکمان فاشیت و متعصب آخرین و سیله مقاومت یعنی زبان او را قطع و قلب او را از سینه بیرون اوردند .

تا آن زمان او تسلیم نه شد خیره سیری و روحیه تسلیم ناپذیری او تا هنوز روح حاکمان را میلرزاند بطوریکه بهر بچه غیرتمند هزاره بچه پیضو خو خطاب می کنند این بود بخش کوچکی از داستان فیض محمد خان  ( فیضو خو )